فاطیما

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

حدیث روز

12 شهریور 1395 توسط فاطیما

قالَ الإمام الجواد - علیه السلام - : ثَلاثُ خِصال تَجْتَلِبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ: الاْنْصافُ فِی الْمُعاشَرَةِ، وَ الْمُواساةُ فِی الشِّدِّةِ، وَ الاْنْطِواعُ وَ الرُّجُوعُ إلی قَلْب سَلیم.
«کشف الغمّه، ج 2، ص 349»
امام جواد - علیه السلام - فرمود: سه خصلت جلب محبّت می کند: انصاف در معاشرت با مردم، همدردی در مشکلات آن ها، همراه و همدم شدن با معنویات.

 نظر دهید »

حدیث امام رضا علیه السلام

26 مرداد 1395 توسط فاطیما

حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای
گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای!

گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟
گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای!

گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟
گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای!

گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟
گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای!

#حديث
امام رضا علیه السلام

به خدا سوگند اگر کسی خدا و رسولش را حقیقتا دوست بدارد و از امامان پیروی کند پس از مرگ آتش دوزخ بر او نخواهد رسید

 نظر دهید »

عجب شانس ... !!!

04 مرداد 1395 توسط فاطیما

پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.

روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!

روستا زاده پیر جواب داد: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

همسایه ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!

 

پیر مرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست.

همسایه ها بار دیگر آمدند: عجب شانس بدی!

و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

و چند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.

همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد!

و کشاورز پیر گفت: از کجا میدانید که…؟

 نظر دهید »

تفکرانه

24 تیر 1395 توسط فاطیما

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشهﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ،مثلِ..
ﺩﻝِ ﺁﺩم

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعشﮐﺮﺩ،ﻣﺜﻞِ..
ﺁﺑِﺮﻭ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾ ﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِ..
ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،مثلِ..
پدرومادر

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد،ﻣﺜﻞِ..
ﮔُﺬﺷﺘﻪ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞِ..
ﻣُﺤﺒﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِ..
دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،ﻣﺜﻞِ..
ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،ﻣﺜﻞِ..
ﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ..
تاوان

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞِ..
ﺣَﻘﯿﻘﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ..
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ،ﻣﺜﻞِ..
ﺧﯿﺎﻧﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞِ..
ﻋِﺸﻖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ..
ﺍِﺷﺘﺒاه

یه کسی..
هَمیشه هَوامون رو داره،مثلِ..
♥ خدا ♥

 نظر دهید »

حکایت

24 تیر 1395 توسط فاطیما

به بهلول گفتند می خواهی قاضی شوی؟؟؟
گفت : نه
گفتند : چرا؟؟؟

گفت: نمی خواهم نادانی بین دو دانا باشم
شاکی ومتهم هر دو اصل ماجرا را می دانند و من ساده باید حقیقت را حدس بزنم.


 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 21
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

فاطیما

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • داستان های آموزنده
  • اخبار
    • انتظار
  • عفاف و حجاب
  • تبریک اعیاد
  • مناسبت ها
  • نکته اخلاقی
  • شعر
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس