حدیث
قالَ علیه السلام : اءنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بى یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ اءهْلى وَشیعَتى .
ترجمه :
فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.
قالَ علیه السلام : اءنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بى یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ اءهْلى وَشیعَتى .
ترجمه :
فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.
قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله : سَيَأْتى قَومٌ مَنْ بَعْدِ كُمُ الرَّجُلُ الْواحِدُ مِنْهُمْ، لَهُ اَجْرُ خَمْسينَ مِنْكُمْ، قالُوا: يا رَسُولَ اللّه ِ نَحْنُ كُنّا مَعَكَ بِبَدْرٍ وَ اُحُدٍ وَ حُنَيْنٍ، وَ نَزَلَ فينَا الْقُرْانُ، فَقالَ صلي الله عليه و آله: اِنَّكُمْ لَوْ تَحَمَّلُوا لِما حُمِّلُوا لَمْ تَصْبِرُوا صَبْرَهُمْ. حديث
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: به زودى بعد از شما گروهى مى آيند كه پاداش يك نفر از آنها به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست. آنها گفتند: اى رسول خدا، ما در جنگ بدر و احد و حنين با تو بوديم و درباره ما قرآن نازل شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: آنچه را آنها به دوش گرفتند، اگر بر دوش شما مى نهادند، مثل آنها صبر و استقامت نمى كرديد.
امام كاظم علیه السّلام فرمودند:
✅اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود ، قائم ما قيام مى كرد
مشكاة الأنوار ، ص 128
پنج نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند:
1-حضرت ادم برای بهشت انقدرگریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد.
2–حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.
3- حضرت یوسف در فراق پدر گریه کرد که زندانیان گفتند یاشب گریه کن یا روز.
4-فاطمه زهرا در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…
یا شب گریه کن یا روز…
5_ امام سجاد بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.
هر گاه اب و خوراکی برایش می اوردند گریه می کردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد میاورم گریه گلویم رامی فشارد.
اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…
اما ما چقدر گریه کردیم براش؟
برا اینکه بیاد… یا حداقل بخاطر چشمای همیشه ترش؟
یه شب؟
یه جمعه؟
یه بار؟
چقدر؟
تو کجایی؟ تو کجایی…
مگر این منجی دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند
به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او سپهش یار ندارد!
=-=-=
و شاید جواب امام زمانم :
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ، ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد…
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی…
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی…
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی.
خواهش نفس شده یار و خدایت ،
و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم ،
تو کجایی؟
تو خودت ! کاش بیایی
به خودت کاش بیایی…!
اللهم عجل لولیک الفرج..