فاطیما

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فرصت

29 بهمن 1395 توسط فاطیما

✨  و قَالَ [عليه السلام] قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ .

 

  ترس با نا اميدى ، و شرم با محروميت همراه است ، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند ، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.

 نظر دهید »

تفکرانه

24 تیر 1395 توسط فاطیما

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشهﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ،مثلِ..
ﺩﻝِ ﺁﺩم

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعشﮐﺮﺩ،ﻣﺜﻞِ..
ﺁﺑِﺮﻭ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾ ﯽ..
ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ،مثلِ..
ﻣﺎﻝِ ﺑﭽﻪ یتیم

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،مثلِ..
پدرومادر

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد،ﻣﺜﻞِ..
ﮔُﺬﺷﺘﻪ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ،ﻣﺜﻞِ..
ﻣُﺤﺒﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ،ﻣﺜﻞِ..
دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،ﻣﺜﻞِ..
ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ،اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،ﻣﺜﻞِ..
ﺧَﻨﺪﯾﺪﻥ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ،ﻣﺜﻞِ..
تاوان

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ تَلخه،ﻣﺜﻞِ..
ﺣَﻘﯿﻘﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ،مثلِ..
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ،ﻣﺜﻞِ..
ﺧﯿﺎﻧﺖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ،ﻣﺜﻞِ..
ﻋِﺸﻖ

ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ..
ﺍِﺷﺘﺒاه

یه کسی..
هَمیشه هَوامون رو داره،مثلِ..
♥ خدا ♥

 نظر دهید »

کارگر و فروشنده

07 خرداد 1395 توسط فاطیما

فردی وارد داروخانه شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید:
کرم ضد سیمان دارید؟؟؟
فروشنده با لحنی تمسخر آمیز گفت:کرم ضد سیمان؟ بله که داریم!
کرم ضد تیرآهن و آجر هم داریم حالا ایرانیشو میخوای یا خارجیشو؟؟؟
اما گفته باشم خارجیش گرونه ها؟!!!
مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنهارا رو به صورت فروشنده گرفت و گفت:
از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده،نمیتونم صورت دخترمو ناز کنم!
اگه خارجیش بهتره،خارجی بده!
متصدی داروخانه لبخند روی لباش یخ زد…

چه حقیر و کوچک است آن کسی که به خود مغرور است!
چرا که نمیداند بعد از بازی شطرنج،شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار میگیرند
جایگاه شاه و گدا،دارا و ندار قبر است…تقواست که سرنوشت ساز است…
برای رسیدن به کبریا باید نه “کبر” داشت نه “ریا” مواظب باشیم که “تقوا” با یک “تق” “وا” نرود…

 نظر دهید »

در محضر استاد

30 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

زرنگ باش
اگر میخواهی صدقه بدهی ، همین طوری صدقه نده ، زرنگ باش ! حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا (ع) برای سلامتی آقا امام زمان ( عج ) بده !
برای دو معصوم است ؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد.
ممکن نیست خداوند این صدقه ی تو را رد کند .
تو هم اینجا حق واسطه گری ات را می گیری .
تو واسطه ای و همین حق واسطه گری است که اجازه می دهد تو به مراحل خاص برسی .

 نظر دهید »

♦️پرداخت سهم امام علیه السلام♦️

24 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

✨حضرت حجّت علیه السلام سفارش اکید و انتظار و توقّع جدّی از مردم دارد که واجبات مالی خود را بپردازند و در سهم امام تصرّف نکنند؛ لذا فرمود:

????«فَلا یَحِلُّ لاَِحَدٍ اَنْ یَتَصَرَّفَ مِنْ مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ فَکَیْفَ یَحِلُّ ذلِکَ فی ما لِنا؛(1)

???? [وقتی] برای کسی جایز نیست که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند، پس چگونه این کار در مال ما حلال شمرده می شود!»

و در جای دیگر، به شدّت کسانی را که سهم امام را نمی پردازند، تهدید کرده، می فرماید:
????«مَنْ اَکَلَ مِنْ اَمْوالِنا شَیْئا فَاِنَّما یَأْکُلُ فی بَطْنِهِ نارا وَ سَیَصْلی سَعیرا(2)؛

????هر کس [به ناحق] چیزی از اموال ما را بخورد، همانا آتش می خورد و به زودی به صورت در آتش جهنّم می افتد.»

و این امر را نیز گوشزد فرموده است که مالی را که به عنوان سهم امام می پردازید، باید از راه حلال به دست آمده باشد. و اِلاّ مورد پذیرش قرار نخواهد گرفت. فلسفه پرداخت واجبات مالی و سهمین هم این است که مردم پاکیزه شوند و روح آنها جلا پیدا کند.

در این باره مهدی موعود علیه السلام فرمود:
????«اَمّا اَمْولُکُمْ فَلا نَقْبَلُها اِلاّ لَتَطَهَّرُوا فَمَنْ شاءَ فَلْیَصِلْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَقْطَعْ فَما آتانِیَ اللّه ُ خَیْرٌ مِمّا آتاکُمْ(3)؛

????امّا اموال شما [که به ما می رسانید،] پس ما آنها را نمی پذیریم، مگر برای اینکه پاکیزه شوید. هر کس می خواهد، آنها را به ما برساند و هر کس می خواهد، نرساند، پس آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما داده است.»

????1. کمال الدین، ج2، ص521، ح49.

 نظر دهید »

داستان

14 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد غیبت می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟ حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو:

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد

پروردگار ، ملکی را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود.

سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد

حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند

 نظر دهید »

چراغ وجود

07 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما


عيسی مسيح :

« هیچ کس چراغ را روشن نمی کند تا پنهانش سازد! بلکه آن را در جایی می آویزد که نورش بر هر که وارد اتاق می شود بتابد».
چشم نیز چراغ وجود است .
چشم پاک همچون تابش آفتاب اعماق وجود انسان را روشن می کند .
اما چشم ناپاک و گناه آلود جلو تابش نور را می گیرد و انسان را غرق تاریکی می سازد .
پس هشیار باشید مبادا بجای نور، تاریکی بر وجودتان حکفرما باشد !
اگر باطن شما نورانی بوده و هیچ نقطه تاریکی در آن نباشد آنگاه سراسر وجودتان درخشان خواهد بود گویی چراغی پر نور بر شما تابیده است.

 نظر دهید »

نخست اخلاق خود را اصلاح کن

14 فروردین 1395 توسط فاطیما

ابو علی سینا هنوز به سن بیست سال نرسیده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینیِ زمان خود، سرآمد عصر شد. روزی به مجلس درس ابو علی بن مسکویه، دانشمند معروف آن زمان، حاضر شد. با کمال غرور، گردویی را جلو ابن مسکویه افکند و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن؟

ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود (کتاب طهارة الاعراق) جلو ابن سینا گرفت و گفت: تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم! تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری از من به تعیین مساحت سطح این گردو.

ابو علی از این گفتار شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.

نقل از: مرتضی مطهری رحمه الله داستان راستان، ج 1، ص 71

 نظر دهید »

یک کیلو شکر از شما خریدیم ...

10 فروردین 1395 توسط فاطیما

زن كره 1كیلوی اماده میكرد و مرد ان را به بقالی میبرد بجای ان مایحتاج خود را فراهم میكرد

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.

او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:دیگر از تو كره نمیخرم كره 900 گرم بود

مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت:

ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار مى دادیم …

 نظر دهید »

مسلمان شد!!!

05 فروردین 1395 توسط فاطیما

مسلمانی رفت خانه ی یک مسیحی..برایش انگور آوردند خورد..برایش شراب آوردند گفت حرام است..نمی خورم..
مسیحی گفت: عجبا از شما مسلمانان!! انگور می خورید اما می گویید شراب حرام است..در حالی که این از آن به دست آمده!!

مسلمان گفت :ببینید.. این خانم همسر شما و این دختر شماست..درست است؟؟

گفت : بله

مسلمان جواب داد :خدا این را به شما حلال کرده و آن را حرام…

در حالی که این از آن به دست آمده است..

مسیحی همان جا گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله..

 نظر دهید »

صبر در تنگدستى

04 فروردین 1395 توسط فاطیما

انس بن مالک گفت : مستمندان مردى را به عنوان پیک خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرستادند وقتى که شرفیاب شد عرض کرد من از طرف بینوایان پیامى دارم . حضرت فرمود: مرحبا به تو و دسته اى که من آنها را دوست دارم . عرض کرد یا رسول الله فقراء مى گویند ثروتمندان تمام حسنات را برده اند به حج مى روند که ما قادر نیستیم ، اگر مریض شوند زیادى اموال خود را مى فرستند تا برایشان ذخیره باشد. فرمودند به بینوایان بگو هر فقیری که صابر و شکیبا باشد سه امتیاز دارد که ثروتمندان ندارند:

1- در بهشت غرفه ها ایستکه بهشتیان چشم به آنها مى اندازند همانطوریکه مردم ستارگان را تماشا مى کنند وارد آن قصرها نمى شود مگر پیغمبر مستمند یا شهید بینوا و یا مؤ من فقیر.
2- نصف روز قبل از اغنیاء داخل بهشت مى شوند که طول آن نصف پانصد سال است .
3- هرگاه ثروتمند بگوید سبحان الله والحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر و فقیرى هم همین ذکر را بگوید ثواب غنى معادل فقیر نمى شود اگر چه ده هزار درهم انفاق کند این سبقت در سایر کارهاى نیک و عبادات محفوظ است . پیک بازگشته به آنها خبر داد همه گفتند به این وضع راضى شدیم .

 نظر دهید »

تغییر کردن به موقع ...

01 فروردین 1395 توسط فاطیما

“همسر فرعون “
تصميم گرفت که عوض شود
و شُد یکی از زنان والای بهشتی….

پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت…
غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان…

اولي همسر يک طغيانگر بود
و دومي پسر يک پيامبر…!!!

براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست….
اين خودت هستي که تصميم مي گيري تا عوض شوي…

بعضي از چيزها دير که شد،
بي‌فايده هستند….
مانند بوسيدن پيشاني عزیزی که مرده است…

 نظر دهید »

من سوادش رو ندارم که ....

24 اسفند 1394 توسط فاطیما

ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮشته بود:

ﻣﺒﻠﻎ ۲۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ .

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ ۲۰ ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ . ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ .

ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .

 نظر دهید »

نکته اخلاقی .

20 اسفند 1394 توسط فاطیما

ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ !

ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ !

ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ
ﺑﺎﻓﺘﻪ
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍی ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ
ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ …

ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ،
درب خانه حضرت داوودرا زدن، وایشان اجازه ورود دادند،

ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کیسه صد دیناری رو مقابل حضرت گذاشتن، و گفتن اینهارو به مستحق بدهید.

حضرت پرسید علت چیست؟؟؟

ایشان گفتند در دریا دچار طوفان شدیم ودکل کشتی اسیب دید وخطر غرق شدن بسیار نزدیک بود که درکمال تعجب پرنده ای طناب بزرگ به طرف ما رها کرد. و با ان قسمتهای اسیب دیده کشتی را بستیم ونذر کردیم اگر نجات یافتیم هر یک صد دینار به مستحق بدهیم.

حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود:
خداوند برای تو از دریا هدیه میفرستد، و تو او را ظالم می نامی.
این هزار دینار بگیر و معاش کن و بدان خداوند برای حال تو بیش از دیگران آگاه هست…

 نظر دهید »

یک پند ... !

18 اسفند 1394 توسط فاطیما

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده
هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟…
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست
می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
“هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”

 نظر دهید »

حکمت خداوندی !

14 اسفند 1394 توسط فاطیما


سعدی در بیان حکایتی می گوید:

موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت: این چه حالت است؟ گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.

«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.

 

آن کس که توانگرت نمی گرداند        او مصلحت تو بهتر از تو داند

 نظر دهید »

نماز !!!!

08 اسفند 1394 توسط فاطیما

مرحوم حاج شیخ الاسلامى(ره) فرمودند: شنیدم از عالم بزرگوار و سید عالیقدر، امام جمعه بهبهانى، که در اوقات تشرّف به مکه معظمه، روزى برای تشرّف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مکان مقدس، از خانه خارج شدم.
در میان راه، خطرى برایم پیش آمد، که خداوند مرا از خطر مرگ حتمی نجات داد. و با کمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم.
در مقابل مسجد، خربزه فروشی را دیدم. از خربزه فروش قیمت خربزه را پرسیدم.
گفت آن قسمت، ارزانتر و فلان قیمت، قسمت دیگر گرانتر، و فلان قیمت است.
گفتم پس از بازگشت از مسجد، مى خرم و به منزل مى برم.
پس به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم. در حال نماز، در این فکر بودم که از قسمت گرانِ آن خربزه بخرم یا قسمت ارزان ترش. و چه مقدار بخرم و…
خلاصه تا آخر نماز در این فکر بودم.
وقتی نمازم تمام شد، خواستم از مسجد بیرون بروم، شخصى به مسجد وارد شد و نزدیک من آمد و در گوشم گفت: «خدائی که امروز تو را از خطر مرگ نجات داد، آیا سزاوار است که در خانه ی او، نماز خربزه اى بخوانى؟!»
فوراً متوجه عیب خود شده و بر خود لرزیدم. خواستم دامنش را بگیرم، ولی او را نیافتم…

 نظر دهید »

رزق

01 اسفند 1394 توسط فاطیما

رزق چیست؟

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.

➰ زمانی که خواب هستی و ناگهان،به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی رزق است.چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند.

➰زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی،این صبر، رزق است.

➰زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.

➰گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر، رزق است.

➰یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست ازو بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی، این رزق است.

➰رزق واقعی این است.. رزق خوبی ها،
نه ماشین نه درآمد،اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد،اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.

ودر اخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت این بزرگترین رزق خداوند است

زندگيتان پر از رزق باد

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

فاطیما

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • داستان های آموزنده
  • اخبار
    • انتظار
  • عفاف و حجاب
  • تبریک اعیاد
  • مناسبت ها
  • نکته اخلاقی
  • شعر
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس