فاطیما

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عشق مادری ...

11 فروردین 1395 توسط فاطیما

شبی، پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود، رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرش با خط بچه گانه نوشته بود:
صورتحساب:

کوتاه کردن چمن باغچه
۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم
۱ دلار
مراقبت از برادر کوچکم
۳ دلار
بیرون بردن سطل زباله
۲ دلار
نمره ی ریاضی خوبی که امروز گرفتم
۶ دلار
جمع بدهی شما به من:
۱۷ دلار
مادر لحظه ای به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد، سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب فرزندش این عبارت را نوشت:
بابت سختی ۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی
هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم
هیچ
برای تمام زحماتی که در این سال ها کشیدم تا تو بزرگ شوی
هیچ
بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازی هایت
هیچ
و اگر همه ی این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق به تو هیچ است. وقتی که پسر آنچه را که مادرش نوشته بود را خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت: «مامان دوستت دارم». آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلا به طور کامل پرداخت شده

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: مناسبت ها لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

فاطیما

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • داستان های آموزنده
  • اخبار
    • انتظار
  • عفاف و حجاب
  • تبریک اعیاد
  • مناسبت ها
  • نکته اخلاقی
  • شعر
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس