فاطیما

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

من یک زنم !!!

06 تیر 1395 توسط فاطیما

من یک بانوی ایرانی مسلمانم

????ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ هرچه خریده بود اول به ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺳﻔﺎﺭﺵ پیامبر ﺍﺳﺖ …

????ﺍﻭﻝ ﻣﺮﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪ ﺳﭙﺲ به ﺳﺮﺍﻍ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ …

????ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻗﺪﻡ و سعادتمند ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ????گل???? ﺧﻄﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩ چرا که از امامش علی ( ع)آموخته بود که زن ریحانه است نه قهرمان…

????وقتی ازدواج کردم،وظیفه ی سنگین جهاد از دوش من برداشته شد و دادن یک لیوان آب به همسرم اجر جهاد در راه خدا را برایم داشت…
.
????از طرفی ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪﯼ ﺍﻣﺮﺍﺭ ﻣﻌﺎﺵ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ

????ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ

????ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺣﻖ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ …

????پدرم همیشه مواظب بود تا دلم نشکند و آزاری نبینم چراکه پیامبرش گفته است:
زنان مانند بلور اند حساس و شکننده.آنها را نیازارید…

????وقتی مادر شدم خدای مهربان از محبت و عشق خودش در من دمید تا نسل آینده بشر را تربیت کنم و به پاداش آن بهشت ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﻢ قرار داد…

????ﺩﯾﻪ ﯼ ﭘﺪﺭ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ
اگر_ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ_ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﺎﻓﺎﺕ ﺷﻮﺩ

????به مسلمان بودنم افتخار میکنم که پیامبرش گفته است :

چه فرزند خوبی است دختر
پرمحبت، کمک کار، مونس و همدم، پاک و علاقه مند به پاکیزگی

(ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ)

ﺣﺎﻟﻢ ﺍﺯ فمنیسمی ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ که ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻣﺮدان ﻣﺴﺎﻭﯼ ﻗﻠﻤﺪﺍﺩ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﻣﻦ تساوی ای ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ بدوم ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺪﺭﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ بگیرم

????من ریحانه ام
جایگاهم فراتر ازین حرفهاست

من یک زنم …
خالقم سوره ای به نامم نازل کرد!

من یک زنم…
خالقم طواف نساء را واجب کرده که بدون آن
حتی حج ات قبول نیست.

من یک زنم….
خالقم به تو دستور داده که حجراسماعیل را نیز طواف کنی،
جایی که یک زن،
هاجر
در آن دفن است.

من یک زنم…
و خالقم گفته باید هفت بار
پا در جای پای یک زن،
هاجر
بگذاری
و آنقدر سعی کنی
تا خدایت تو را بپذیرد.

من زنم….
بهشت زیر پای مادر است…
روح انسان از درون من به او دمیده میشود…

هر روز پاسداری من از کودکم،
ثوابی عظیم دارد.
اگر یک ساعت همسرم، با محبت و انس با من باشد،
و به من خدمتی کند
برای او برابر با هزار سال عبادت است..

سرشت و صفات انسانها
از شیر من است…

عفت من
سرمایه الهی من است.

من
چرک نویس هیچ احساسی نمیشوم!!!

من همان زنم
که نجابتم
قیمتم را از یک دنیا بالاتر میبرد.

من عاشق سوره کوثرم…سوره اي كه گواهي ميدهد نسل پيامبر نسلي است كه از سلاله يك زن است.

 نظر دهید »

توصيف زيبائى

26 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

در زمان پيامبر گرامی اسلام دو نفر بنام «هيث» و «ماتع» در مدينه زندگى مى كردند. اين دو آدم هاى هرزه اى بودند و همواره سخنان زشت مى گفتند و مردم را مى خنداندند و عفت كلام را مراعات نمى كردند.

روزى اين دو نفر با يكى از مسلمانان سخن مى گفتند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در چند قدمى آنها، سخن آنها را مى شنيد كه مى گفتند:
«هنگامى كه به شهر طائف هجوم برديد و آنجا را فتح نموديد، در آنجا در كمين دختر عيلان ثقفى باش ، او را اسير كرده و براى خود نگه دار كه او زنى خنده رو، درشت چشم ، جاافتاده ، كمر باريك و قد كشيده است ، هرگاه مى نشيند با شكوه جلوه مى كند و هرگاه سخن مى گويد، سخنش دلربا و جاذب است ، رخ او چنين و پشت رخ او چنان است و…!»
با اين توصيفات آن مسلمان را تحريك كردند، پيامبر فرمود:
«من گمان ندارم كه شما از مردانى كه ميل جنسى به زنان دارند باشيد، بلكه به گمانم شما افراد سفيهى كه ميل جنسى ندارند باشيد (يعنى عنين)، از اين رو زيبائي هاى زنان را (بدون آن كه خود لذت ببريد) به زبان مى آوريد (و موجب آلودگى ديگران مى شويد)».
آنگاه پيامبر آنها را از مدينه به سرزمين «غرابا» تبعيد كرد، آنها فقط در هفته ، روز جمعه براى خريد غذا و لوازم زندگى ، حق داشتند به مدينه بيايند.(1)
پی نوشت ها :
1- حكايت هاى شنيدنى 3 / 89 - بحارالانوار 22 / 88.
برگرفته از : کتاب يكصد موضوع 500 داستان / سيد على اكبر صداقت

 نظر دهید »

صد معشوقه

23 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

<عزیزم,من از روز اول که تورو دیدم عاشقت شدم.زیبایی و وقار تو,مرا دیوانه کرده.
تصمیم گرفته ام فردا با مادر و پدرم به خواستگاری ات بیایم.>
پسر این اس ام اس را هم زمان برای بیست دختر ارسال کرد.
شهید مطهریːاز نظر تصاحب قلبها ودلها ,مرد شکار است و زن شکارچی,هم چنانکه از نظر
تصاحب جسم و تن ,زن شکار است و مرد شکارچی.
(مجموعه آثار شهید مطهری/ج 19/ص 427

 نظر دهید »

عفاف و حجاب

21 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

چـادرم را محکم تر می گیریم ..
????این چادر عزیزم که وقتی سرم می کنم دنیا برایم اردیبهشت می شود ..
رسالت حفظش بر دوش ِ من و ماست ..
❤دل خوشم که میراث ِ عزیزمـان فاطمه (س) را زنده نگـــه خواهیم داشت
????هرچند که گاهی نگاه ها و برخورد ها نامهربان باشند ..
????همه ی این ها زیر این آفتاب گرم ُ زبان روزه می ارزد به یک گوشه نگاه ِ آن عزیز بالایی ..
می ارزد به تحقق تمام آن اصول جامعه آرمانی مان … می ارزد …

 نظر دهید »

عفاف چشم ...

18 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

یک جوان ازعالمی پرسید:
من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودراازنامحرم منع کنم…
چاره ام چیست؟

عالم نیزکوزه ای پرازشیربه اودادوبه اوتوصیه کردکه کوزه راسالم به جایی ببرد وهیچ چیز ازکوزه بیرون نریزدوازشخصی درخواست کرداوراهمراهی کندواگرشیرراریخت؛ جلوی همه مردم اوراکتک بزند!

جوان کوزه راسالم به مقصدرساندوچیزی بیرون نریخت…
عالم ازاوپرسید: چنددخترسرراه خود دیدی؟؟
جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیررانریزم که مباداجلوی مردم کتک بخورم وخاروخفیف بشوم…

عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خداراناظر
برکارهایش می بیند…
واز روز قیامت وحساب وکتابش که مبادا درنظرمردم خار وخفیف شود بیم دارد

آیاانسان نمی داندکه خدا او‌‌ را می بیند!!             سوره علق(آیه ۱۴)

 نظر دهید »

سياه و سفيد

09 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما


يك صفحه سفيد گذاشت جلوي دختر و گفتː
بنويس! هر چه مي خواهي بنويس! بد,زشت,احساسي,هيجان انگيز,دوست داشتني,
هي بنويس و پاك كن….
چند دقيقه بعد صفحه سفيد كاغذ پراز علامت و حرف بود.چروك و خط خطي و كثيف.جاي پاك
كردن ها و نوشتن هاي مكرر رويش ديده مي شد.كاغذ را گرفت.يك كاغذ سياه به او داد و گفتː
بنويس.همان هايي كه آنجا نوشتي پاك كن ,خط خطي كن…
دختر گفتː<نمي شود استاد,روي برگه سياه چيزي نوشته نمي شود!
استاد چادرش را سركرد و لبخند مليحي زد.نگاه دختر به سياهي چادر خيره ماند.
حجاب واكسن مقابله با تير نگاه هاي آلوده است…. .
آيا خود را واكسينه كدرده اي؟

 نظر دهید »

داستان غمبار نابودی یک تمدن!!

07 اردیبهشت 1395 توسط فاطیما

اندلس با بی حجابی سقوط کرد : 

 اسپانیا که در قدیم اندلس نامیده می شد درسال 711 میلادی توسط مسلمین فتح شد.

مسلمانان حدود 800 سال بر آن حکومت کردند که هنوز هم آثار اسلامی و بناهای معماری اسلامی در جای جای آن به چشم می خورد.

بارها مسیحیان بر این کشور تاختند اما مسلمانان مقاومت نمودند و آنها را شکست می دادند.

بعد از شکست های پی درپی مسیحیان برای غلبه بر اندلس، آنها به یک حیله فرهنگی متوسل شدند و دختران بی پوشش اروپایی را روانه اسپانیا نمودند.

این دختران، جوانان مسلمان را فاسد کرده و کم کم آنها را گرفتار فحشا نمودند و این معصیت چنان سریع رواج یافت که دامن سردمداران را هم آلوده ساخت و آنگاه که درخت از داخل تهی شد یک حمله نظامی در سال 1492 میلادی مسلمین را از پای در آورد.

 نظر دهید »

دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه........!!!!!

25 فروردین 1395 توسط فاطیما

دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت و گفت:
خیلی مغروری ازت خوشم میاد،
هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خودم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم !!!!!!!

پسرگفت:شرمنده نمیتونم،
من صاحب دارم !

دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:
خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته !!!!!!!

پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم.

دخترگفت: اووه چه رومانتیک،
این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟
عکسشو داری ببینمش؟

پسرگفت: عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست!!!!

دختره شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن….
گفت: ندیده عاشقش شدی ؟
نکنه اسمشم نمیدونی ؟

پسر سرشو بالا گرفت گفت: آره ندیده عاشقش شدم!!!
اما اسمشو میدونم…

اسمش ((مهدی فاطمه)) ست
دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه……..!!!!!

 نظر دهید »

آرامش ... ؟

24 فروردین 1395 توسط فاطیما

✔️آرامش یعنی: در خیابان قدم بزنی و خیالت راحت باشد که ده قافله دل کثیف با تونیست…

✔️آرامش یعنی: بدانی از نگاه گرگ ها محفوظی…

✔️آرامش یعنی: در این روزگار که شنل قرمزی ها خودنمایی میکنند، متفاوت ماندن!

✔️آرامش یعنی: وجدانی که آسوده و آرام است …

✔️آرامش یعنی: خجالت نکشیدن از عکس شهدا توی خیابان!

✔️آرامش یعنی: شبیه ترین حالت به ریحانه خدا، حضرت زهرا شدن…

✔️آرامش یعنی: لایق لبخند آقا شدن….

و همه اینها را به خاطر یک تکه پارچه مشکی دارم…
تکه پارچه ای که متانت، وقار و پاکی دنیای دخترانه ام را مدیونش هستم .

 نظر دهید »

سیزده به در و ....

13 فروردین 1395 توسط فاطیما

آسمان هم از اینکه در محضر خدا گناه کنند گریه اش گرفت
به راستی روز طبیعت یا روز حراج غیرت وناموس؟
هرساله در روز طبیعت عده کثیری از زنان ومردان خیال میکند امروز قانون محرم ونامحرم برداشته شده فکرکردن
در عجبم
امسال آسمان هم طاقت نیاورده از دیشب در خیلی جاها سیل اشکش جاری شد . 


میزنم سبزه گره تا گره ای وا گردد
سالمان سال ظهور گل زهرا گردد
یوسف گمشده عرض وسما برگردد
میزنم سبزه گره سبز شود دست دعا
وانکه رفتست زدستم . به دعا برگردد
غیبت یار سفرکرده بلایی است عظیم
عاشقان سبزه ببندید بلا از سر ما بر گردد
روز جمعه است بیایید فقط یک امروز
به دعا دست برآریم که تا برگردد

 نظر دهید »

حجاب و تعابیر زیبا

03 فروردین 1395 توسط فاطیما
  • هیچ کس با نام آزادی، دیوار خانه خود را بر نمی دارد…
  • هیچ صاحب گنجی گوهر خود را در معرض دید دیگران قرار نمی دهد…
  • هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار کشیده است…
  • اگر مقابل پنجره خانه ات توری نزنی از مزاحمت حشرات در امان نخواهی بود…
 نظر دهید »

کم شدن ...

17 اسفند 1394 توسط فاطیما

استاد در حال صحبت بود و می‌گفت: «بچه‌ها چه موقع از انسان، چیزی کم می‌شود؟»

یکی گفت: «وقتی مثلاً رژیم بگیرد وزنش کم می‌شود.»

دیگری گفت: «وقتی مثلاً پولش را گم کند» آن دیگری گفت: «وقتی …»

و استاد گفت: «آیا فقط در مادیات است که از انسان چیزی کم می‌شود؟» بچه‌ها ساکت ماندند و به فکر فرو رفتند.

استاد: «مثلاً آیا اگر رفتاری ناشایست و خلاف اجتماعی از ما سربزند آبرویمان کم نمی‌شود؟ اگر یکی از رازهای مهم خود را با نااهل مطرح نماییم چیزی از ما کم نمی‌شود؟ اگر دروغ بگوییم؛ اگر حسادت و کبر بورزیم؛ فخر فروشی کنیم؛ خود‌ستایی کنیم؛ اگر .. .

آیا به نظر شما در این حالات چیزی از انسان کم نمی‌شود؟» زمزمه‌ای عمومی شکل گرفت و تقریباً همه‌ی بچه‌ها با کلام یا علامت سر به نشانه‌ی تایید با استاد همراه شدند و اینجا بود که استاد گفت: «عزیزان! آن دخترخانمی که با ظاهری بد و با حجابی ناقص در خیابان ظاهر می‌شود و خود را در معرض نگاه‌های مسموم و هوس‌آلود قرار می‌دهد نیز در حال کم‌شدن است؛ کم‌شدنِ وقار و سنگینی، کم‌شدن عفت و پاک‌دامنی و از همه مهمتر، کم‌شدن اعتبار در نزد حضرت حق‌تعالی و … .

پس چرا گاه می‌گوییم: «مگه با نگاه مردم چه چیزی از ما کم می‌شود؟».

یادمان باشد:

«کم شدن» فقط کاسته شدن از وزن یا ثروتِ انسان نیست.

 نظر دهید »

شما دینتان را فروختید و ما خریدیم!

16 اسفند 1394 توسط فاطیما

بانوی باحجابی داشت در یکی از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای در فرانسه خرید می‌کرد؛ خریدش که تمام شد برای پرداخت رفت پشت صندوق.
صندق‌دار زنی بی‌حجاب و اصالتاً عرب بود.

صندوق‌دار نگاهی از روی تمسخر به او انداخت و همینطور که داشت بارکد اجناس را می‌گرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز می‌انداخت.

اما خواهر باحجاب ما که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمی‌گفت و این باعث می‌شد صندوقدار بیشتر عصبانی شود!

بالاخره صندوق‌دار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم و این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه می‌خوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور می‌خوای زندگی کن!»
خانم محجبه اجناسی رو که خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندق‌دار کرد… روبنده را از چهره برداشت و در پاسخ خانم صندوق‌دار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین او جا خورده بود گفت:

«من جد اندر جد فرانسوی هستم… این دین من است و اینجا وطنم… شما دینتان را فروختید و ما خریدیم!»

 نظر دهید »

داستان حجاب

15 اسفند 1394 توسط فاطیما

مادر با او تماس گرفت و از او خواست مقداري ميوه را پوست بكند و آنهارا آماده روي

ميز بگذارد.هيچ وقت دليل كار هاي مادرش را نمي فهميد.تاكيد مادر برروي پوست كندن

ميوه ها بيشتر گيجش كرده بود.

به هر ترفندي بود سعي كرد ميوه هاي پوست گرفته را تا رسيدن مادر تازه نگه دارد اما

وقتي مادر از راه رسيد ميوه ها شادابي و طراوتشان را از دست داده بودند.هنوز منتظر

بود تا دليل كار مادر را بداند.مادر هديه كادو پيچ شده اي را به او داد و گفتː<دليل كارم

اينجاست.من نمي خواهم تو مثل اين ميوه ها طراوت و تازگي ات را از دست بدي عزيزم.>

درون بسته هديه يك چادر مشكي بود.

حجاب تلالو شبنم بر چهره ي زيباي گل است.

 نظر دهید »

گر نگاهی به ما کند زهرا !!!!

09 اسفند 1394 توسط فاطیما

. اینکه زن باشی و از آبشار زیبای موهایت لذت ببری،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی طوری که حتی تاری از آن معلوم نباشد؛

اینکه زن باشی و اندام مناسبی داشته باشی،
ولی آن را بپوشانی و پنهان کنی؛ اینکه زن باشی و بتوانی زیبا و با عشوه حرف بزنی،
ولی نزنی و صدایت را نازک نکنی؛

اینکه زن باشی و بتوانی همکار نامحرمت را بخندانی طوری که لحظات شادی با هم داشته باشید،
ولی نخندانی و از قید آن شادی هم بگذری و سنگین برخورد کنی؛

اینکه زن باشی و در بازار عرضه و تقاضای ادا و عشوه و هوی و هوس بتوانی عرضه کننده باشی،
ولی نباشی هر چند که قابلیتش را داشته باشی؛

همه اینها ارزش یک لحظه نگاه رضایت بخش بانو را دارد که دست دعا بلند کند و بگوید خدایا:

«دختران امت پدرم، همه زیبایی ها را داشتند و معیوب و مفلوج و کچل و زشت نبودند،
ولی برای رضای تو زیبایی هایشان را از نامحرم پنهان کردند
پس تو محبت خودت را در دل هایشان صد چندان کن!
طوری که هیچ چشم و ابرویی،
ناز و کرشمه ای،
پول و مکنتی
نتواند جایگزین آن شود!»

 نظر دهید »

حجاب

17 بهمن 1394 توسط فاطیما

دختره با کلی آرایش برگشته میگه:

واقعأ شما پسرا این دختر چادریا رو از ما بیشتر دوست دارین؟

پسره خیلی رک گفت: آره!!!

دختره جواب داد:
پس اگه دوسشون دارین چرا نگاهشون نمیکنین و سرتون رو میندازین پایین از پیششون رد میشید؟؟؟

پسره گفت:
آره تو راس میگی ما نباید سرمون رو پایین بندازیم

اصلا سر پایین انداختن کمه؛
باید تعظیم کرد در مقابل یادگار حضرتــــــــ زهــــــــــــرا …

چادر همان حجابی است که پشت در سوخت ولی از سر زهرا نیفتاد.

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

فاطیما

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حدیث
  • داستان های آموزنده
  • اخبار
    • انتظار
  • عفاف و حجاب
  • تبریک اعیاد
  • مناسبت ها
  • نکته اخلاقی
  • شعر
  • مهدویت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس